سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























روح‌پاره‌ها

یا وحید

جمال شد برای فاطمه. فاطمه شد برای جمال.
جمال شد دنیای فاطمه. فاطمه شد... نه! فاطمه دنیای جمال بود.
محبت من دارایی تو. محبت تو دارایی من.
همه‌ی من برای تو. همه‌ی تو برای من.
...
معامله‌ی خوبی است. دو طرفش سود دارد. فقط...
فقط انگار من می‌مانم و رفیقی که دیگر باید از دور نظاره‌گرش باشم!

این بار فکر می‌کنم چه خودخواه شده‌ام.
شاید هم قلمِ یاد توست که زخم‌های این چندسالم را پُررنگ می‌کند
و زجر ِاین‌ها پُردردوآه از ظلمت چشمانم می‌زند بیرون؛
چشمان این تنِ...

تن داده‌ام به فقر و نداری؛ به نداشتن تو؛ تو و لحظه‌های تو و تو.

تن داده‌ام به پرواز توی این قفس. و به جنگ با میله‌هایش.
 
تن داده‌ام به زمینی نبودن. به سرو بودن.
با چشمان و دستان نه، با همه‌ی وجود به بالا نگریستن؛
به مبدأ و مقصدم.
تن داده‌ام به «لایملک الا الدعاء» بودن...
به این‌که تنهایی و تن‌هایی و خلوت و جلوتم برای اوست.
غیر از این، «نیست»م و نا«بود».

ربط این خط‌ها و اتصال این کلمه‌به‌کلمه درد را فقط من می‌دانم و او.
این‌که فاطمه هم... فاطمه هم... فاطمه هم...
رفت... عاشق شد و رفت... به‌دست آورد و رفت...
و این‌که من...

تنها ماندنم غصه ندارد. بی‌تو ماندنم...
سال‌هاست همه چیزم آبستن این بی‌تویی است
و چهار درد آخرش به جانم و مولودش هم «بی‌من»ی؛
همان که بارها خواستمش.

این «تو»ی من با بقیه‌ی «تو»ها فرق می‌کند.
«تو»ی من توی سینه‌اش «او» را دارد!
می‌بینی؟
تن داده‌ام به...
«تن» داده‌ام به...
«لا...»!

تمام راه‌ها می‌رسد به فناء.
جمال‌ها و فاطمه‌ها بهانه‌اند
که قلب‌هایمان را آشنا کنیم به عشق.
و بو بکشد تا برسد به عاشق و معشوق اصلی.
قلبم چرکین است و بویش گم می‌کند ردّ مقصدم را. طبیبم...

زلیخا می‌گفت: "طبیب من کس دیگری‌ست، که او هم از بیمار خود بی‌خبر است..."
طبیب من اما «کس»ی است که «دیگری» و «بی‌خبری» ندارد.
زخم‌هایم چرک‌آلوده‌اند. بوی این تعفن مشام جانم را می‌آزارد.
زجر این روزهایم سوزش نیشتر طبابت اوست.
می‌بینی؟ رام و آرام، «تن» داده‌ام به...

من هم روزی خواهم پرید.
روزی،
تن که نه،
«هست» می‌دهم تا «نیست» شوم.
نیستی عالمی دارد برای خودش!
این را وقتی می‌گویی «فقط خدا» حس می‌کنم...
به امید آن روز...

پی‌نوشت: این‌جا «دردپاره» نیست. «روح‌پاره» است. روحم دردآمیخته است، چه کنم؟

بی‌درد خریدار ندارد. بال ندارد. عشق ندارد. هیچ دارد. هیچ!

خوشا دردی که درمانش تو باشی... الهی...

 


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 1:57 عصر توسط سیده معصومه| نظرات ( ) |